زهرا ناززهرا ناز، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 9 سال و 1 روز سن داره

دختر دردانه ی من...

غروب مدینه

در حریم فاطمیه مرغ دل پر می زند ناله از مظلومی زهرای اطهر می زند وقتی تلویزیون دیوار بقیع  و روضه رضوان رو نشون می ده ، دلم برای غروب مدینه پر می کشه که واقعا با صفاست و الهی به حق همین شب عزیز قسمت همه آرزومندان بشه و... ایام فاطمیه تسلیت و التماس دعا   ...
14 فروردين 1393

به سفر رفتن مامان ثریا و بابا علیرضا

چند روزیه که مامان و بابای گلم  به سفر حج رفتند  و ما تنها تنهای شدیم  انشالله به  زودی از سفر  برگردن و دلمون شاد بشه  و ... این هفته چند تا مهمون داشتیم خاله فاطمه با امیر حسین اینها اومدند ، بعدش عمو بابا ، مرثین و پسر عمو معین اومدند مهمتر از همه عمه یاسی ، عمو صابر هم توی این چند روز تعطیلات کنارمون بودند تا ما از تنهایی در بیایم و شما هم حسابی  با هاشون بازی می کردی ، با اینکه  سرمون شلوغ بود و باز هم جای خالی مامان و بابا ته دلمون احساس می شد و هر شب ساعت 11 شب با مامان و بابا  چت میکردیم و شما هم تا اونا رو میدیدی با خوشحالی بای بای میکردی و... اینم زهرا ناز و ام...
14 فروردين 1393

ماجرای آتلیه

چند روز مونده به سال نو من و بابایی تصمیم گرفتیم  ببریمت تا چند تا عکس جدید ازت بگیریم با آتلیه هماهنگ کردیم و مکان رو از قبل گرم کرد و بهم گفت که برات ماکارونی درست کنم و آخرین عکس رو برات با ماکارونی بگیرم و منم برات چند دست لباس و تل و سنجاق سر و... بردم ولی چشمت روز بد نبینه با دیدن پرده و اسباب بازی و صندلی جورواجور و ... اصلا همکاری نمی کردی و گریه گریه ...    فقط وقتی اومدم خونه دو تا مسکن خوردم تا سر دردم  آروم شد و... خلاصه منم چند تا عکس رو که یه خورده بهتر بود انتخاب کردم و انشالله یه خورده بزرگتر بشی تا ببرمت آتلیه . ...
10 فروردين 1393

دومین بهار زهرای نازم

دخترم دنیا را برایت شاد شاد و شادی را برایت دنیا دنیا آرزومندم     امیدوارم عید با بوسه هایش ، بهار با گل هایش و سال نو با امید     هایش بر تو عزیز ترینم مبارک باشد ...       امسال برای تحویل سال نو به امامزاده قاسم رفتیم و مراسم خیلی با شکوهی بود و توی بغل مامانی با تعجب به همه جا نگاه میکردی ، برای همه دعا کردیم با ذکر صلوات و یا زهرا و خواندن دعای یا مقلب القلوب به استقبال سال نو رفتیم .دقیقا دو سال قبل توی دلم بودی و با بابایی برای تحویل سال به همین مکان مقدس اومده بودیم و... این هفت سین خونه خودمونه بعد از تحویل سا...
10 فروردين 1393

الفبای شیر مادر

ش : شادابی ی : یکتا و بی همتا ر : رحمت م : مصونیت ا : آرامش د : دوستی و محبت ر : رشد مطلوب دختر مهربونم الان درست 5 روزه که دیگه شیر مامانو نمی خوری و واسه خودت خانمی شدی هنوز هیچی نشده دلم واسه شیر دادنت تنگ شده و با همه سختی ها و شب بیداری ها خیلی خیلی لذت بخشه و هیچ وقت خاطره زیبای اولین شیر دادنت رو فراموش نمی کنم و... راستش خودم هم دوست نداشتم به این زودی ازت بگیرم آخه این چند روز برفی دائم مریض بودی و غذا نمی خوردی و ما هم پیش چند تا دکتر بردیمت تا بالاخره تشخیص دادند که شما درد دهان گرفتی و آقای دکتر پیشنهاد داد که از شیر بگیرمت و خلاصه با دارو بهتر شدی و...
4 فروردين 1393

نمایشگاه گل

  امشب همراه مامان ثریا و بابا علیرضا به نمایشگاه گل رفتیم خیلی خیلی زیبا بود این اولین نمایشگاهی بود که توی استان برگزار میشد و ما هم از این فرصت استفاده کردیم و از دیدن گل ها لذت بردیم چند تا گل ژرویرا و همیشه بهار و... خریدیم  عزیزم با دیدن این همه گل ذوق زده شدی و از خوشحالی تند تند وسط جمعیت راه می رفتی و از دست مامانی فرار میکردی و...   دختر عزیزم : بهارت بی گل و بلبل نباشد        نگاهت خالی از سنبل نباشد  به گلزار محبت تا قیامت           خودت گل باش و عمرت گل نباشد     اینجا هم داری گل رو بو میکنی و میگی به ب...
4 فروردين 1393

ماهگرد بیستم

بیست ماهگیت مبارک     و یک تبریک ویژه به خاطر تولد مادر عزیزم     ا لهی که دریای دلت همیشه آرام باشد و برایت در این شب زیبا سلامتی را از خدا آرزومندم و به پاس خوبی هایت دستانت را پر از بوسه میکنم     اینم عکسهای تولد مامان ثریا چند تا عکس دیگه که هر کدومش ماجرایی داره این عکس مربوط به نیمه های شبه !!! وقتی با گرسنگی بیدار میشی و با اون زبون شیرینت میگی نونو  بعد چند لحظه هنوز چند لقمه رو نخورده خوابت میبره باز هم نیمه های شب با نوشیدن آب و بغل کردن عروسک به خواب رفتی بدون شررررررررررررررح ...
4 فروردين 1393
1